TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors
TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors

نوشته ای از استاد محمد صالح علا - یادی از حسین پناهی



نوشته ای از استاد محمد صالح علا

یادی از حسین پناهی


حسین پناهی دژکوه عزیزمان در یک تمدن روستایی در سال 1335 به دنیا آمد و در سال 1383 با یک تمدن جهانی از دنیا رفت . حسین پناهی عزیزمان فرهنگ روستایی را با شعر فرا مدرن آشتی داد و حماسه های مردم ولایات  را با زبانی جهانی دراماتایز کرد.  او در میان همین چند سال همه نسیم های سرگردان را گرد هم آورد.نسیم هایی که بیهوده در خریطه ی انسانی ما پرسه میزنند. نسیم های عاطل و باطل را را شبانی کرد و به سمت جغرافیای زیبا شناسی ایران فرستاد.امروز اگر بازی های بزرگش را با شگرد کودکانه میبینیم و حظ می کنیم ، امروز اگر شعر و صدای طنازش را می شنویم و حالی به حالی می شویم ، امروز اگر ...دلم می سوزد ، در آخرین دیدار قرار شد در یک تله تئاتر دو نفره به وجه منولوگ(تک گویی) در کنار هم باشیم ودر کنار هم جهان تنهایی مان را وارد اجرا کنیم ...پرسیدم : حسین جان بیا با دفتر من قرارداد بنویس بگو از تلویزیون برایت چه مبلغ بگیرم ؟ گفت : محمد جان من پول نمی خوام تو به جای پول برای من یک موبایل بخر ...آن وقت من گریه کردم و لای گریه هایم به او گفتم چشم . از اینکه هموطنانم مرا با دیگران اشتباه می گیرند خیلی شادمانم و ممنونم از همه آنها که مرا اشتباه می گیرند.چه اشتباهی از این دلپذیز تر که که گاهی در خیابان مرا از حیث ظاهر با هنر مند برجسته سرزمین مان جنای آقای ابولفضل پور عرب اشتباه می گیرند که در این مسیر اتفاقات و خاطرات با مزه ای دارم .اما از منظری دیگر جوانان سرزمین عزیزمان با من تماس می گیرند و می گویند ما را یاد هنرمند برجسته کشورمان حسین پناهی می اندازید .من در دل خدا را شکر می کنم و ایضا برای نبودنش غصه می خورم . همین حالا هم که اینها را می نویسم در حال غصه خوردن با دستهایم هستم . هر بار یاد خاطرات شور انگیزی که با استاد حسین پناهی ام داشتم می افتم دلم تنگ می شود ، کمی بغض می کنم و بعد جلوی چشم هایم را می گیرم و نمی گذارم اشک هایم بریزد روی زمین .حسین پناهی عزیز مان انسان جامع ا لشمولی بود . خوب درس خوانده بود . ملا و با سواد بود و در حوزه ی زیباشناسی انسان قابل اعتنا و اثر گذار بود . حسین پناهی عزیزمان هنرمند ذوالفنونی هم بود. در نحله های مختلف هنری صاحب نظر بود . او ادبیات فارسی را می شناخت و با شعرهای بدیع و زبان منحصر به فردش دلبری می کرد . در کار سینما و تلویزیون وتئاتر بازی های درخشانی داشت .او نقش را مال خود می کرد و جهان مکتوب را با جهان شخصیش هم افق می نمود . او کاراکترها را به خویشتن شبیه می کرد و این یک شیوه ی بازیگریست که غریزی است . هنرمندانی که چنین شیوه ای داشته باشند در عرصه ی بازیگری کم پیدا می شوند . حسین پناهی ، جان بود . من گاهی از خودم می پرسم محمد جان تو در جهانی که در آن حسین پناهی ، عمران صلاحی ، بابک بیات و ... نیستند چه می کنی ؟ منبع


*----------------------------*


شعری از محمدِ جان ، صالح علا


تو شبستون چشات پای پله های پلکت مچ مهتابو می گیرم

اون دمی که گرگ و میشه با یه گله ی شقایق پیش پای تو میمیرم


من شبو به خاطراتم وصله می کنم می دوزم

من به هر رعد نگاهت گر می گیرم و میسوزم


اگه روز و خواسته باشی شبو تا تهش می نوشم

می زنم به آبو آتیش با خود خورشید می جوشم


زخم خورشیدی تن رو با شب و شبنم می بندم

اگه مقتول تو باشم دم جون دادن می خندم


تو شبستون چشات پای پله های پلکت مچ مهتابو می گیرم

اون دمی که گرگ و میشه با یه گله ی شقایق پیش پای تو میمیرم


تو با این نگاه یاغی قرق سینه مایی

فاتح قلعه رویا کی به فتح ما میایی منبع