امروز از شبکه رادیویی پرشین رادیو "رادیو آمریکا" برنامه ی قدغن های استاد شهیار قنبری پخش شد در این برنامه به مناسبت پخش مجدد تنها فیلم ایشون شام آخر نیز صحبت هایی کردند.
و همچنین اشاره ای کردند به مطلبی که در مورد فیلم شام آخر در مجله ی دنیای تصویر سال 1379 شماره 86 چاپ شده بود .
من این مجله رو داشتم و از متن اون صفحه عکس گرفتم تا دوست داران استاد شهیار قنبری و عاشقان تنها فیلم ایشون شام آخر استفاده کنند . این مطلب بسیار مورد توجه استاد هست و از لحاظ انتقادی بی طرف و منصفانه قبولش دارند.
در برنامه قدغن های امروز گزارشی پخش شد از استاد محمد علی کشاورز در مورد فیلم و یادی کردند از استاد پرویز فنی زاده و همچنین صحبت های فیلمبردار فیلم شام آخر استاد جمشید الوندی که خاطره بسیار زیبایی رو از آن فیلم تعریف کردند.
استاد جمشید الوندی
*--------------------------*
عکس اول از مجله دنیای تصویر شماره 86
عکس دوم از مجله دنیای تصویر شماره 86
شام آخر (فیلم ۱۳۵۵) فیلمی به کارگردانی و نویسندگی شهیار قنبری ساختهٔ سال ۱۳۵۵ است.
گروه کارگردانی
۱- شهیار قنبری .... کارگردان
۲- خسرو هادیان .... دستیار کارگردان
۳- یدالله صمدی .... دستیار کارگردان
گروه فیلمنامه
۱- شهیار قنبری .... نویسنده
گروه بازیگران
۱- پرویز فنی زاده
۲- نوری کسرایی
۳- ایرن
۴- بهروز به نژاد
۵- داریوش ایران نژاد
۶- ماوندادی
۷- بهمن پرویزی
۸- محمدعلی کشاورز
۹- جمشید الوندی
۱۰- شهیار قنبری
۱۱- غلام
۱۲- کاظم صادقیان
گروه تهیه و تولید
۱- علی عباسی .... تهیه کننده
۲- علی اکبر مزینانی .... مدیر تولید
۳- منصور مزینانی .... مدیر تولید
گروه فیلمبرداری
۱- جمشید الوندی .... مدیر فیلمبرداری
۲- سعید دلیری .... دستیار فیلمبردار
۳- رضا مهاجر .... عکس
گروه تدوین
۱- مهدی رجاییان .... تدوین
گروه موسیقی
۱- واروژان .... آهنگساز
۲- شهیار قنبری .... شعر
۳- ستار .... خواننده
گروه صدا
۱- فرامرز رسولی .... صدابردار
۲- منوچهر اسماعیلی .... سرپرست گویندگان
۳- فرامرز رسولی .... افکت
*----------------*
خلاصه داستان :
عصمت از شوهرش مرتضی طلاق گرفته و قصد دارد با علی به شهر دیگری برود. مرتضی با اصرار زن را نگه می دارد و علی را در خانه ی خود پناه می دهد. سالم، که صاحب دکان سمساری مرتضی است، او را سرزنش می کند و برای او مأمور می آورد. مدتی بعد مرتضی از رفتار عصمت و علی به تنگ می آید، و در لحظه ای که تصمیم دارد رگ دستش را با قمه قطع کند زن غریبه ای به نام خورشید سر می رسد و از مرتضی می خواهد که وسایل منزلش را بخرد تا او، که شوهرش فوت کرده، از شهر برود. مرتضی به خورشید کمک می کند و به تدریج جای خالی عصمت را با او پر می کند. علی با عصمت بنای ناسازگاری می گذارد و عصمت از مرتضی می خواهد که در دکان سمساری دست او را بند کند. مدتی بعد علی تصمیم می گیرد عصمت را ترک کند، و مرتضی با خورشید قرار می گذارند که به شهر دیگری بروند. مرتضی دکانش را به سالم واگذار می کند. اما خورشید او را ترک می کند و همراه علی از شهر می رود. مرتضی قداره اش را بر می دارد و دیوانه وار به در و دیوار خانه می کوبد.