TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors
TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors

ویدیو کلیپ فیلم گربه روی شیروانی داغ با بازی پل نیومن و الیزابت تایلور



گربه روی شیروانی داغ فیلمی به کارگردانی ریچارد بروکس است که در سال ۱۹۵۸ با شرکت پل نیومن و الیزابت تیلور بر پایه نمایشنامه گربه روی شیروانی داغ اثر تنسی ویلیامز ساخته شده‌است. نمایشنامه گربه روی شیروانی داغ برندهٔ جایزه پولیتزر شده‌بود و ریچارد ال. بروکس و جیمز پو، اقتباس جدیدی از این داستان را برای فیلم آماده کردند. فیلم گربه روی شیروانی داغ یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌ها در سال ۱۹۵۸ شد. نام فیلم اشاره دارد به جمله‌ای که مگی «گربه»، با این مضمون رو به بریک می‌گوید. مگی که حس می‌کند برای ادامه زناشویی خود ناچار به طناب‌بازی و احتیاط بسیار شده و برای سر پا نگه داشتن این ازدواج باید هر گام خود را بسنجد وگرنه سقوط خواهد کرد.
خلاصه داستان: « بریک » (نیومن)، همسرش « مگى » (تیلر) را در مورد مرگ دوستش مقصر می‏داند و به همین دلیل از او که دیوانه ‏وار دوستش دارد متنفر شده و به توش خوارى پناه آورده است. « بریک » و برادرش، « کوپر » (کارسن) در املاک پدرى جمع شده ‏اند تا سرانجام پدر (آیوز) – که به تشخیص پزشکان در آستانه‏ ى مرگ است – روشن شود…
بازیگران و دوبلورها: پل نیومن/ بریک پولیت/ چنگیز جلیلوند – الیزابت تیلور/ مگی گربه/ زنده یاد ژاله کاظمی – برل آیوز/ پدربزرگ/ زنده یاد حسین رحمانی
جک کارسون/ گوپر/ ناصر احمدی – مادلین شروود/ می/ ایران بزرگمهر – جودیت اندرسون/ مادر بزرگ/ زنده یاد آذر دانشی
به همراه ناهید امیریان، مینو غزنوی و ثریا حمیدی

ویدیو کلیپ ترانه در آسمان عشق من با صدای عماد رام



در آسمان عشق من
نوری نمیتابد چرا
یک شب ز رنج زندگی
چشمم نمیخوابد چرا
من تک درخت صحرای دردم
بی برگ و بار افتاده ام
در چشم تنگ دنیا دریغا
بی اعتبار افتاده ام
در سایه ی من هرگز نخفته
یک رهگذار خسته ای
چون قطره اشکی
گویی زچشم این روزگار افتاده ام

شمعی که بی پروانه شد
باید که خود تنها بسوزد
مجنون دشت بی کسی
باید که بی لیلا بسوزد
دل را اگر عشقی رسد
باید که با محنت بسازد
خرمن چو در آتش فِتَد
باید که بی پروا بسوزد
آن شمع بی پروا منم ، من
مجنون بی لیلا منم ، من
طوفان عشقی سرکَشم
وان خرمن آتش گرفته
در گوشه ی صحرا منم ، من
دودی ندارد آتشم .

در آسمان عشق من
نوری نمیتابد چرا
یک شب ز رنج زندگی
چشمم نمیخوابد چرا
من تک درخت صحرای دردم
بی برگ و بار افتاده ام
در چشم تنگ دنیا دریغا
بی اعتبار افتاده ام
در سایه ی من هرگز نخفته
یک رهگذار خسته ای
چون قطره اشکی
گویی زچشم این روزگار افتاده ام