TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors
TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors

چگونگی شکل گیری " اوستا و عبدلی " از زبان جواد انصافی


 

همیشه حرف توی آستین مان داریم!

 

اگر به خاطر داشته باشید در دهه 60 دو چهره دوست داشتنی «عبدلی و اوستا» هر شب بعد از خبر شبکه اول سیما به نقد مسائل روز و اجتماع می پرداختند و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفتند.«جواد انصافی» که علاقه زیادی به نقش سیاه یا همان «عبدلی» دارد متولد 1330 است او هنر نمایش را از دوران کودکی در یک گروه نمایشی آغاز کرد و سپس از سال 50 به شکل حرفه ای به این هنر پرداخت. «انصافی» از ابتدای انقلاب نیز فعالیت های خود را در رادیو و تلویزیون آغاز کرد. او به همراه «امیر پارسی»، بازیگر نقش «اوستا» از سال 68 این مجموعه طنز را اجرا کردند و این زوج موفق از همان سال شکل گرفت .

«جواد انصافی» بازیگر نقش «عبدلی» مجموعه طنز محبوب «عبدلی و اوستا» است. از او دو کتاب «سیاه بازی از نگاه یک سیاه باز» و «نمایش های زنانه ایران» منتشر شده است. طی گفت و گویی که با «انصافی» داشتیم از او درباره این مجموعه پرسیدیم.

* جناب «انصافی» خسته نباشید شما و آقای «پارسی» چند دهه محبوب مردم بودید و مجموعه طنز موفق «عبدلی و اوستا» را برای تلویزیون بازی کردید. از چه سالی و چگونه این مجموعه شکل گرفت؟

** ممنونم، همان طور که می دانید در ابتدا این مجموعه طنز به شکل سیاه بازی اجرا می شد اما متأسفانه دیدگاه برخی ها این بود که ممکن است سیاه ها به تمسخر گرفته شوند، در صورتی که ما از نمایش سیاه بازی پیام دیگری داشتیم. هدف از سیاه کردن صورت کاراکتر سیاه این بود که نشان دهیم او آدمی صادق و به دنبال حق و حقیقت است به طوری که می گوید «رو سیاه دو عالم من هستم» و این مسئله پیام های مختلف و بحث گسترده ای دارد. به دلیل مشکلات و سوء تفاهم های پیش آمده به کمک دوستانم تدبیری اندیشیدیم و گفتیم که این شخصیت می تواند سیاه نباشد بلکه سفید و به روز باشد، به دلیل حساسیت های موجود نامش هم مبارک نباشد و نام او را عبدلی گذاشتیم. البته نوع کلام، ریتم، شگردها و حرف زدنش مانند مبارک است و فقط نوع لباس پوشیدنش عوض شده است و خودش را سیاه نمی کرد.

* پیشنهاد تولید مجموعه «عبدلی و اوستا» از سوی شما به شبکه اول داده شد؟

** در سال 1368 به اتفاق دوستانم آقایان «عیوضی» و «عبداللهی» طرحی به شبکه ارائه دادیم که «عبدلی و اوستا» در فضایی جدید باشند و فی البداهه و به روز صحبت کنند. نوروز همان سال این مجموعه طنز را اجرا کردیم و به مدت 2 سال بعد از خبر شبکه اول روی آنتن بود و سپس 6 ماه پخش آن متوقف شد و یک سال و نیم بعد از شبکه پخش شد. در سری جدید مجموعه «یارانم کم شدند»، به اجبار، نویسندگی و کارگردانی آن را بر عهده گرفتم. دوباره یک سال و نیم برنامه متوقف شد و بعد در سال 74 طنزی به نام «شبکه خنده» در شبکه تهران راه انداختیم که دو سال روی آنتن بود. برنامه «سلام تهران» را سال 88 برای شبکه تهران بازی کردیم و از سال 89 تاکنون در شبکه جام جم مشغول اجرا هستیم.

کار تحقیقی علمی برای فرهنگ عامه انجام نمی شود .

 

** سیاست تلویزیون است که درباره اجرای ما تصمیم می گیرد و تعیین می کند که ما کجا فعالیت کنیم. البته من طی این سال ها در مجموعه های مختلفی همچون «میوه ممنوعه»، «غیر محرمانه» و «اشک ها و لبخندها» بازی کردم ولی آن نوع طنز «عبدلی و اوستا» را روی آنتن نداشتم. معتقدم اجرای این مجموعه کاری تخصصی است و متأسفانه شخصی نیست که کار تحقیقی علمی روی فرهنگ عامه نمایش انجام دهد. قرار است ۱۰ آیین را به شکل نمایش اجرا کنم و اکنون نمایش «نوروز و پیروز» را آماده اجرا برای حضور در جشنواره آیین های سنتی دارم. 5 سال کار تحقیقی برای بحث نوروز انجام دادم.

طرحی که مورد توجه قرار نگرفت .

 

از مسئولان رسانه ملی تقاضا نکردید که در شبکه های سراسری «عبدلی و اوستا» را اجرا کنید؟

** چرا در این باره طرح ارائه دادم ولی مورد توجه آن ها قرار نگرفت و یا با سیاست آن ها هم خوانی نداشت.

چگونگی شکل گیری عبدلی و اوستا

 

* شما و آقای «پارسی» زوج موفقی در اجرا بوده و هستید؛ این زوج موفق چگونه شکل گرفت؟

** از دوران دانشجویی یعنی سال های 53 و 54 دوستانم با من همراه شدند و گروهی را تشکیل دادیم این همکاری ها باعث موفقیتمان شد زیرا وقتی با یکدیگر 30 سال همکاری مستمر داشته باشیم با طرز کار و روحیه هم آشنا هستیم. آقای «پارسی» هم بازیگری تیزهوش است و در برابر حرف هایم عکس العمل نشان می دهد. ما بیش از 30 سال است با یکدیگر کار می کنیم و عمری را سپری کرده ایم تا این موفقیت حاصل شده است ما ابتدا «عبدلی و اوستا» را برای تلویزیون و سپس در سال 70 در رادیو در برنامه «صبح جمعه با شما» یک هفته در میان اجرا کردیم یک تیم زنده یاد «منوچهر نوذری» و دوستانشان بودند و تیم دیگر من و آقایان «پارسی»، «آذری» و «محبی» بودیم که کار بسیار جالب و رقابت بسیار سازنده و سالمی بود و هر دو گروه تلاش می کردیم کیفیت برنامه مان خوب باشد.

مهران مدیری راه ما را ادامه داد .

 

* نخستین باری که مقابل دوربین مجموعه «عبدلی و اوستا» رفتید آیا حس خاصی داشتید چون تا آن مقطع با دوربین و آن فضا آشنا نبودید؟

** چون در گذشته کار نمایش و صحنه ای انجام داده بودم و علاوه بر آن قبل از پیروزی انقلاب هم در تلویزیون بازی کرده بودم با دوربین مشکلی نداشتم. بعد از انقلاب میان پرده هایی با موضوع روز جامعه هم چون مسئله جنگ و بمب گذاری نوشتم و به صورت سیاه بازی ضبط کردم و بنیان نخستین میان پرده های تلویزیونی را من گذاشتم. در این میان پرده ها، من علاوه بر نویسندگی، کارگردانی و بازیگری هم می کردم. من نخستین فردی بودم که بنیان تروکاژها را در تلویزیون گذاشتم و مجموعه ای 52 قسمتی به نام «با زبان بی زبانی» ساختم که در این مجموعه برای نخستین بار اجسام صحبت می کردند و مسائل انسانی و صرفه جویی را بیان می کردند. بعد از انقلاب بنیان شوخی با تلویزیون را من گذاشتم و مجموعه ای ساختم که با انواع و اقسام برنامه های تلویزیونی شوخی می کردم البته ابتدا از برنامه خودمان شوخی را شروع کردم تا بتوانم با برنامه های دیگر شوخی کنم – می خندد – متأسفانه بعد از مدتی جلوی پخش آن گرفته شد و خوشبختانه بعدها چند گروه دیگر از جمله «مهران مدیری» آمد و «ساعت خوش» را پیرو راه ما ادامه داد.

رعایت خطوط قرمز

 

* متن هایی که برای مجموعه نوشتید بر چه اساسی بود و چه قدر در حین نگارش، خطوط قرمز را مدنظر داشتید؟

** سال 68 بیشتر اوقات متن ها را آقای «عبدالهی» می نوشت و ما بازی می کردیم. در سری دوم خودم نگارش و کارگردانی مجموعه را بر عهده داشتم و مسائل روز و مشکلات موجود را در قالب طنز بیان می کردم و غیر مستقیم به آن می پرداختیم. متأسفانه در آن مقطع با کمبود مواد غذایی رو به رو بودیم و احتکار وجود داشت که آن موضوع را به طنز می کشیدم. در تلویزیون همیشه خطوط قرمز وجود دارد و به ما خطوط را می گفتند تا چه حد است و ما هم تا جایی که امکان داشت، آن ها را رعایت می کردیم.

* «عبدلی» شخصیتی دوست داشتنی، ترسو و در عین حال زیرک، تیزبین، رک گو و رو راست بود و اوستای خسیس خود را دست می انداخت. می خواستم بدانم چگونه به این شخصیت رسیدید؟

** از روی نمایش سیاه بازی الگو گرفتیم. ما در نمایش سیاه بازی دو طبقه یعنی آدم خوب و بد داریم «عبدلی» همان سیاه، سیاه بازی است و جزو آدم خوب هاست و اوستا هم جزو ارباب ها و آدم های منفی است. این دو شخصیت در آیین ما وجود دارد یعنی تقابل بین خوبی و بدی به همین دلیل برای مردم ملموس بود و راحت جذب آن ها می شدند چون مشکلات خود را از زبان این دو می شنیدند و می دیدند. ما هم مسائل روز را دخیل قضیه کردیم تا مردم ارتباط بیشتری با آن برقرار کنند.

* بده بستان های شما و آقای «پارسی» ملموس درآمده بود؛ چقدر با یکدیگر در ارائه این دو شخصیت تمرین داشتید؟

** ما همیشه تمرین داشتیم تا کار انسجام داشته باشد و بر مبنای متن کار می کردیم و بداهه هم در کار داشتیم تا طنز کار بهتر شود ولی متن و خط اصلی را گمراه نمی کردیم. من و آقای «پارسی» سال ها با هم بده بستان و تمرین داشتیم و اگر بداهه حرف بزنم او هم جواب می دهد یا بالعکس، چون با روحیه هم آشنا هستیم – می خندد – همیشه حرف توی آستین داریم.

عبدلی به دنبال حق و حقیقت است .

* کمتر شخصیت های تلویزیونی هستند که بر دل مردم می نشینند و «عبدلی و اوستا» از این گروه شخصیت ها هستند. رمز موفقیت خود را در چه می دانید؟

** این دو شخصیت جزو نمایش های آیینی ما بودند و از دل آن بیرون آمده اند. همان طور که اشاره کردم عبدلی و اوستا بین خوبی و بدی جدال می کنند و برای مردم دوست داشتنی هستند تا دنیا دنیاست جدال میان آن ها وجود دارد – می خندد -«عبدلی» شخصیت خوب و اوستا بد است و در این جدال اوستاست که در بعضی مواقع بیدار می شود. در سیاه بازی شخصیت عبدلی یا همان سیاه، نماد توده افراد زجر کشیده، ستم دیده، آزادی، فریاد، عشق، محبت، دوست داشتن و راستی است. او از کسی نمی ترسد چون وابستگی زمینی ندارد به همین دلیل جز خدا از کسی هراسی ندارد و من به شخصیت عبدلی، صفت عارفی را که بذله گو است، می دهم، چون عارف مسلک ها وابستگی زمینی ندارند و دنبال حق و حقیقت هستند و دوست دارند بقیه انسان ها هم این گونه باشند. در کتاب اولم با نام «سیاه بازی از نگاه یک سیاه باز» که تنها کتاب درباره سیاه بازی است و در سال 74 منتشر شد اشاره ای به بعد عرفانی این شخصیت دارم. اعتقادم بر این است که تاریخچه سیاه بازی از زمانی شروع می شود که سیاه می گوید: می خواهم سیاه وش بشوم یعنی صورتم را سیاه می کنم و چشم پاک داشته باشم و در پی حق و حقیقت، راست گویی و صلح طلبی باشم. این شخصیت در کنار هر فردی قرار گیرد سخن راست را می گوید، حتی اگر به ضررش باشد. متأسفانه نسل جوان رغبتی به نمایش سیاه بازی نشان نمی دهد. البته مدیحه سرایی، نوع صدایی که در می آورد و حرکت های بدنی اش سخت است. خوشبختانه پسر کوچکم «امیر حسین» در حال حاضر تنها نماینده نسل جوان است که این نقش را بازی می کند.

* یکی از دغدغه های هنرمندان بیمه و امرار معاش است، شما مشکلی در این رابطه ندارید؟

** خیر من و گروهم از ابتدای فعالیتمان شغل دیگری هم داشتیم، من خودم بازنشسته مخابرات هستم، آقای «پارسی» بازنشسته آموزش و پرورش و دیگر دوستان هم هر کدام شغل دیگری دارند و سعی کردیم از شغل اصلی خود امرار معاش کنیم و بازیگری و کار هنری عشق ما باشد.

خواهش کردیم ولی پاسخی ندادند .

 

* از مسئولان که اندکی نسبت به هنرمندان با سابقه کشور هم چون شما که عمر خود را در راه هنر گذاشتید بی توجه هستند چه خواسته ای دارید؟

** آن ها خیلی نسبت به هنرمندان بی توجه هستند. ما بارها از آن ها خواهش کردیم و گفتیم می توانیم کلاس هایی برای نسل جوان بگذاریم و هنر سیاه بازی را به آن ها منتقل کنیم ولی پاسخی ندادند. معتقدم باید توجه بیشتری به این هنر شود و تحقیقات گسترده ای انجام گیرد و افرادی را که کار تحقیقی انجام می دهند، تشویق کنند. وزارت ارشاد نویسندگان را حمایت و برای آن ها سرمایه گذاری کند نه این که آن ها خودشان به دنبال ناشر بگردند. اسفند سال گذشته اعلام آمادگی کردم که نمایش «نوروز و پیروز» را در کشورهای هم جوار به اجرا بگذارم و آیین زیبای نوروزی مان را که دارای پشتوانه فرهنگی است به کشورهای هم جوار معرفی کنم ولی مورد بی توجهی قرار گرفتم. حتی هنگامی که از سران کشورهای هم جوار دعوت کرده بودند و در تالار وحدت بودند ما را برای اجرای نمایشمان دعوت نکردند.

* به طور حتم طی این چند دهه اجرای مجموعه طنز «عبدلی و اوستا» خاطراتی را با خود همراه دارید. اگر در پایان این گفت و گو سخنی باقی مانده است بفرمایید.

** به جرأت می توانم بگویم که همه مردم را دوست دارم و آن ها هستند که ما را سر پا نگه می دارند هر مکانی که می روم برخوردهای بسیار گرم و صمیمی آن هاست که ما را دلگرم می کند و می توانیم راه را ادامه دهیم و گرمی، محبت و استقبال مردم باعث می شود که ما هم خوب بازی کنیم.

 

 

instagram.com/tvnostalgia

 

منبع

 

در این بن بست - دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم - داریوش - احمد شاملو


شعری از احمد شاملو

خواننده : داریوش


دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم


دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد


دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم


دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد


روزگار غریبی‌ست نازنین روزگار غریبی‌ست نازنین


و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند


عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد


شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


روزگار غریبی‌ست نازنین روزگار غریبیست نازنین


و در این بن‌بست کج و پیچ سرما


آتش را به سوخت‌وار سرود و شعر فروزان می‌دارند


به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی‌ست


آن که بر در می‌کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است


نور را در پستوی خانه نهان باید کرد


دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم


دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای بر آن نهان باشد


دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم


دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای بر آن نهان باشد


روزگار غریبی‌ست نازنین روزگار غریبی‌ست نازنین


نور را در پستوی خانه نهان باید کرد


عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد


آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر


با کنده و ساتوری خون آلود


و تبسم را بر لبها جراحی می‌کنند و ترانه را بر دهان


کباب قناری بر آتش سوسن و یاس


شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


ابلیس پیروز مست


سور عزای ما را بر سفره نشسته است


خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد


خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد