TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors
TvNostalgia

TvNostalgia

OldActors

مصاحبه و گفتگویی با ناصر طهماسب گوینده ، دوبلور و بازیگر


گفتگو با ناصر طهماسب گوینده ، دوبلور و بازیگر

صدای دوبلور باید دراماتیک باشد
جام جم آنلاین
شما ازجمله گوینده‌ها و دوبلورهایی هستید که هر از گاهی بازیگری را هم تجربه می‌کنید. شاید 
بارزترین آنها حضور در سریال مرگ تدریجی یک رویا، ساخته فریدون جیرانی است . انگیزه شما از تجربه بازیگری به چه عواملی 
برمی‌گردد؟

واقعیتش این است که من صداپیشگی و هنر پیشگی را از هم جدا نمی‌دانم و به نظر من هر دو یک کار را انجام می‌دهند، ولی زمانی که من به عنوان گوینده کار می‌کنم درواقع در یک اتاق تاریک و پشت میز دوبله دست به بازیگری می‌زنم و آن را تجربه می‌کنم. همین کار را هم که جلوی دوربین انجام می‌دهم، می‌شود بازیگری. در مورد سریال مرگ تدریجی رویا آقای جیرانی قصد داشت از صدای من برای نقش داریوش آریان استفاده کند که بازی آن را نیز به من محول کرد. در این تجربه متوجه جذابیت‌های بازیگری شدم و از آن لذت بردم. یکی از جذابیت‌هایش این بود که باید دیالوگ‌های خودم را می‌گفتم و قرار نبود به جای بازیگر دیگری حرف بزنم. ضمن این که به تجربه کردن هنرهای مختلف علاقه دارم.

و احتمالا تجربه گویندگی و دوبله بویژه در فن بیان و دیالوگ‌گویی نیز در اجرای نقش به کمکتان می‌آید.

قطعا همین طور است. همان طور که گفتم ما در گویندگی، بازیگری را در سطح بالایی تجربه می‌کنیم و حرف زدن به جای بازیگران بزرگ سینمای جهان این توانایی را به ما داده که نقش و شخصیت‌ها را بخوبی شناخته و آنالیز کنیم که این تجربه در بازیگری نیز به کمک ما می‌آید. ضمن این که قدرت بیان یک گوینده و مهارت او در دیالوگ‌گویی چه‌بسا بهتر از یک بازیگر حرفه‌ای باشد و از آنجا که مخاطب با صدای او آشنایی دارد راحت‌تر با آنها ارتباط برقرار کرده همذات‌پنداری می‌کند. البته من معتقدم سطح دوبله ما بسیار فراتر از سطح بازیگری است و هنوز ما در حرفه بازیگری به اندازه دوبله به استانداردهای جهانی نزدیک نشده‌ایم. 

برخی معتقدند گویندگان و دوبلورها نباید وارد عرصه بازیگری شوند، چون ممکن است تصویری که مردم از صدای آنها در ذهن خود ساخته‌اند شکسته شود و شاید آن صدا جذابیت و باورپذیری خود را از دست بدهد. شما چقدر با این دیدگاه موافقید؟

اگر موافق بودم که بازی نمی‌کردم. نه من با این تحلیل موافق نیستم، چون همان طور که گفتم بین این دو حرفه تفاوت و تفکیکی قائل نمی‌شوم. زمانی من گوینده، پشت میکروفن بازی می‌کنم و یک زمان هم جلوی دوربین، البته ممکن است یک دوبلور هم مثل یک بازیگر حرفه‌ای نتواند بازی خوبی ارائه کند، اما این به معنی مغایرت داشتن گویندگی با بازیگری نیست.

یعنی نگران نیستید که تصویرتان شناخته شود. چون به نظر من نشان دادن تصویر یک صدای خوب، راز آلودگی و اسطوره‌ای بودن آن را کم می‌کند؟

من مثل شما فکر نمی‌کنم. اتفاقا وقتی در سریال مرگ تدریجی یک رویا یا سریال کلانتر بازی کردم مردم با من و صدای من ارتباط و انس بیشتری پیدا کردند و عکس‌العمل‌های آنها در جامعه و کوچه و خیابان برایم بسیار جالب و آموزنده است.

صدای شما ازجمله صداهایی است که نمی‌توان تقلید کرد و نمونه مشابه هم ندارد و دست‌کم من ندیدم که از صدای شما تقلید صورت بگیرد و اتفاقا همین ویژگی هم موجب شده کاراکترهایی هم که به جای آنها صحبت کرده‌اید در ذهن بمانند و ماندگار شوند. نظر خودتان چیست؟

درست است. به این جنس از صداها، تک‌صدایی گفته می‌شود که در مورد برخی گویندگان قابل اطلاق است. این ویژگی کمک می‌کند تا برخی شخصیت‌ها که به جای آنها حرف می‌زنیم برجسته‌تر شده و به چشم بیایند. البته من همیشه به یک مدل و شکل خاص صحبت نمی‌کنم و در صداپیشگی هم دوست دارم انواع لحن و لهجه‌ها را تجربه کنم. مثلا در هزاردستان علی حاتمی من با لهجه آذری به جای علی نصیریان صحبت کردم یا با تغییر صدا و لحن به جای اسماعیل محرابی و مرحوم نعمت‌الله گرجی حرف زدم یا در سریال دایی جان ناپلئون به جای هفت هشت شخصیت صحبت کردم بدون این که تماشاگر متوجه این مساله شود.

آیا صداپیشگی هم مشمول تقسیم‌بندی‌های ژانری قرار می‌گیرد؟ بدین معنی که مثلا برخی صداها برای شخصیت‌های کمیک مناسب باشد و برخی از آنها فقط به درد نقش‌های جدی بخورد. آیا می‌شود این طبقه‌بندی را در مورد انواع صداها در هنر دوبله به کار برد؟

ممکن است این تقسیم‌بندی درباره برخی صداها صادق باشد، اما یک قاعده کلی نیست و دوبلور اگر توانایی و مهارت لازم را داشته باشد می‌تواند گویندگی ژانرهای مختلف کمیک یا ملودرام و تراژدی را بخوبی انجام دهد. من سعی کرده‌ام انواع مختلف صداها و شخصیت‌ها را تجربه کنم. از هارول لوید گرفته که یک بازیگر کمدی است تا نقش جدی و رسمی سروان کسلر در ارتش سری. راستش من به تقسیم‌بندی جدی و کمدی در گویندگی اعتقادی ندارم و به نظرم دوبله یک کار کمدی و طنز هم بسیار جدی است و به عبارت بهتر، کمدی یا تراژدی بودن ژانر و شخصیت در جدیت کار دوبله تاثیری ندارد. مهم این است که گوینده با هنر خود بتواند آن کاراکتر و شخصیت را برای مخاطب باورپذیر کند و حس و حال او را به بیننده منتقل کند.

در واقع شما با تجربه دوبله در نقش‌ها و پرسوناژهای گوناگون تلاش کردید در گویندگی، کلیشه‌ای و تک‌بعدی نشوید. 

درست است. ضمن این که برای من، خود آن شخصیتی که قرار است به جایش حرف بزنم از بابت گویندگی باید جذابیت‌های لازم را داشته و به نوعی چالش‌برانگیز باشد. البته به این معنی نیست که سختگیری‌های وسواسی داشته باشم و مثلا بگویم این شخصیت خیلی پیر یا جوان یا منفی و منفور است و من آن را دوبله نمی‌کنم. با این حال برخی شخصیت‌ها از جذابیت بیشتری برای من برخوردارند. مثلا من نقش اسماعیل محمدی در کمال‌الملک و هزاردستان را بشدت دوست دارم و به نظرم یکی از بهترین پیرمردهایی است که در تاریخ سینمای ایران خلق شده است.

شما در هزاردستان با لهجه آذری به جای علی نصیریان صحبت کردید. آیا لهجه در جنس صدای شما و به طور کلی دوبله تاثیر منفی نمی‌گذارد؟

هرگز، لهجه نه ارتباطی با زیبایی صدا دارد و نه مهارت گویندگی. در این صورت باید صدای خوب را فقط در بین فارسی زبان‌ها جستجو کنیم. ضمن این که مهارت گویندگی و دوبله اینجا خود را نشان می‌دهد و هنر دوبلور در این است که بتواند در لهجه‌ها و گویش‌های مختلف کار خود را به درستی انجام دهد و با انواع لحن‌ها سخن بگوید. 

طهماسب: آنچه برای کار دوبله مناسب و مهم است صدای هنری است نه صدای خوب، اما این که چرا در حال حاضر دوبلورهای خوب کم شده است به وضعیت سینمای ما برمی‌گردد که حال و روز خوبی ندارد
به همین دلیل است که معتقدم یک صدای خوب شرط کافی برای گویندگی و دوبله نیست و در کنار آن به مهارت‌های گوناگون دیگری نیاز است تا آن صدا به شیوه درستی پردازش و تربیت شود. صدا باید دراماتیک باشد تا برمخاطب تاثیر بگذارد. مهم این است که گوینده بتواند مفهوم و حس و حال آن موقعیت و کلام را به مخاطب منتقل کند. دوبله بشدت مبتنی بر دیالوگ است و دیالوگ متاثر از ادبیات است لذا یک گوینده خوب باید ادبیات را به درستی بشناسد.

از لحاظ علمی و روانشناختی، انسان صدای خود را همان طور که بقیه می‌شنوند و درک می‌کنند نمی‌شنود و به همین دلیل وقتی اولین بار صدای خودمان را مثلا از ضبط صوت می‌شنویم نمی‌شناسیم یا حتی دوست نداریم. این مساله برای شما که صداپیشگی کسب و کارتان است چگونه تجربه می‌شود؟

همین طور است، ولی چون ما دائم در حال استفاده و بازی با صدایمان هستیم کمتر دچار این حس و حال می‌شویم. در ضمن صدای من اکنون که با شما صحبت می‌کنم با زمانی که در حال دوبله هستم متفاوت است و در آنجا به شکل حرفه‌ای و براساس فوت وفن گویندگی حرف می‌زنم و آن صدا برای من آشناست.

به نظر می‌رسد در نسل جدید گویندگان دیگر مثل گذشته صدای جذاب و خاصی وجود ندارد و دوبله ایران در شرایط کنونی فاقد صدای خوب و تاثیرگذار است. به نظر شما علت چیست؟

ببینید صدای بد وجود ندارد و همه صداها خوب هستند، چون معیار و ملاکی برای تعیین صدای خوب وجود ندارد و زیبایی‌شناسی صدا امری نسبی است. ممکن است صدایی برای شما دلنشین باشد و برای کسی دیگر نباشد. آنچه برای کار دوبله مناسب و مهم است صدای هنری است نه صدای خوب، اما این که چرا در حال حاضر دوبلورهای خوب کم شده است به وضعیت سینمای ما برمی‌گردد که حال و روز خوبی ندارد. متاسفانه الان هنر دوبله ما دچار شتاب‌زدگی شده و مثل خود سینما با یک نوع سطحی‌نگری مواجه است. در حالی که دوبلور باید گویندگی را در یک فرآیند تدریجی و قوام یافته تجربه کند تا صدا به مرحله پختگی و کمال برسد. متاسفانه دوبله اکنون بیشتر درگیر وجوه تجاری و صنعتی سینما شده تا سویه هنری آن.

در سریال‌سازی‌های ما نیز دوبله کارکرد خود را از دست داده است، در حالی که بسیاری از سریال‌های ماندگار و درخشان تلویزیون مثل همین هزاردستان یا سربداران و سلطان شبان از این هنر استفاده کرده‌اند و بدون شک بخشی از موفقیت و جذابیت خود را مدیون هنر دوبله هستند، اما امروزه صداگذاری سر صحنه جایگزین دوبله شده است. به نظر شما آیا جای دوبله در سریال‌های تلویزیونی ما خالی نیست؟

ما می‌توانیم با یک لنگه کفش هم راه برویم، ولی قطعا با دو لنگه کفش بهتر می‌توان راه رفت و زودتر به مقصد رسید. به هر دو شیوه کار نیاز است و البته به نظر من جای دوبله در سریال‌های تلویزیونی خالی است. اتفاقا در تلویزیون که صفحه نمایش برعکس سینما کوچک است، دیالوگ‌گویی اهمیت بیشتری دارد و دوبله می‌تواند بر جذابیت آن بیفزاید. من خیلی تاسف می‌خورم که دوبله از سریال‌های تلویزیونی حذف شده است. دوبله به قهرمان‌سازی در فیلم و سریال‌ها کمک می‌کرد و گاهی یک شخصیت معمولی را به قهرمان تبدیل می‌کرد. امروزه سینما و تلویزیون ما به دلیل فقدان دوبله، بسیاری از قهرمان‌های خود را از دست داده است.

به نکته خیلی خوبی اشاره کردید. بسیاری از قهرمان‌های سینمایی ما به واسطه دوبله‌های خوبی که روی بازی‌های آنها شده به قهرمان تبدیل شده‌اند یا حتی بازیگرانی که نه به دلیل بازیشان که به خاطر دوبله‌هایی که روی صدای آنها صورت گرفته دیده شدند و حتی به شهرت و محبوبیت رسیدند. نظر شما چیست؟

البته من نباید این را بگویم، ولی به هر حال یک واقعیت غیرقابل انکار است. بخصوص فیلم و سریال‌هایی که متن و قصه خوبی داشته مثل کارهایی که مرحوم حاتمی انجام داده بشدت وام‌دار هنر دوبله است. هر چند برخی شخصیت‌ها به خودی خود واجد جذابیت‌های دراماتیک هستند و فارغ از صدای دوبلور هم محبوبیت و جذابیت دارند.
مثلا سروان کسلر در ارتش سری خودش شخصیت جذاب و تاثیر‌گذاری داشت و هر کس دیگر هم به جای من دوبله آن را انجام می‌داند شخصیت تاثیر‌گذاری می‌شد. به هرحال دوبله به تصحیح و تکمیل یک اثر سینمایی یا تلویزیونی کمک زیادی می‌کند.

سید رضا صائمی

جام جم


  منبع  سایت استاد ناصر طهماسب

چگونگی شکل گیری " اوستا و عبدلی " از زبان جواد انصافی


 

همیشه حرف توی آستین مان داریم!

 

اگر به خاطر داشته باشید در دهه 60 دو چهره دوست داشتنی «عبدلی و اوستا» هر شب بعد از خبر شبکه اول سیما به نقد مسائل روز و اجتماع می پرداختند و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفتند.«جواد انصافی» که علاقه زیادی به نقش سیاه یا همان «عبدلی» دارد متولد 1330 است او هنر نمایش را از دوران کودکی در یک گروه نمایشی آغاز کرد و سپس از سال 50 به شکل حرفه ای به این هنر پرداخت. «انصافی» از ابتدای انقلاب نیز فعالیت های خود را در رادیو و تلویزیون آغاز کرد. او به همراه «امیر پارسی»، بازیگر نقش «اوستا» از سال 68 این مجموعه طنز را اجرا کردند و این زوج موفق از همان سال شکل گرفت .

«جواد انصافی» بازیگر نقش «عبدلی» مجموعه طنز محبوب «عبدلی و اوستا» است. از او دو کتاب «سیاه بازی از نگاه یک سیاه باز» و «نمایش های زنانه ایران» منتشر شده است. طی گفت و گویی که با «انصافی» داشتیم از او درباره این مجموعه پرسیدیم.

* جناب «انصافی» خسته نباشید شما و آقای «پارسی» چند دهه محبوب مردم بودید و مجموعه طنز موفق «عبدلی و اوستا» را برای تلویزیون بازی کردید. از چه سالی و چگونه این مجموعه شکل گرفت؟

** ممنونم، همان طور که می دانید در ابتدا این مجموعه طنز به شکل سیاه بازی اجرا می شد اما متأسفانه دیدگاه برخی ها این بود که ممکن است سیاه ها به تمسخر گرفته شوند، در صورتی که ما از نمایش سیاه بازی پیام دیگری داشتیم. هدف از سیاه کردن صورت کاراکتر سیاه این بود که نشان دهیم او آدمی صادق و به دنبال حق و حقیقت است به طوری که می گوید «رو سیاه دو عالم من هستم» و این مسئله پیام های مختلف و بحث گسترده ای دارد. به دلیل مشکلات و سوء تفاهم های پیش آمده به کمک دوستانم تدبیری اندیشیدیم و گفتیم که این شخصیت می تواند سیاه نباشد بلکه سفید و به روز باشد، به دلیل حساسیت های موجود نامش هم مبارک نباشد و نام او را عبدلی گذاشتیم. البته نوع کلام، ریتم، شگردها و حرف زدنش مانند مبارک است و فقط نوع لباس پوشیدنش عوض شده است و خودش را سیاه نمی کرد.

* پیشنهاد تولید مجموعه «عبدلی و اوستا» از سوی شما به شبکه اول داده شد؟

** در سال 1368 به اتفاق دوستانم آقایان «عیوضی» و «عبداللهی» طرحی به شبکه ارائه دادیم که «عبدلی و اوستا» در فضایی جدید باشند و فی البداهه و به روز صحبت کنند. نوروز همان سال این مجموعه طنز را اجرا کردیم و به مدت 2 سال بعد از خبر شبکه اول روی آنتن بود و سپس 6 ماه پخش آن متوقف شد و یک سال و نیم بعد از شبکه پخش شد. در سری جدید مجموعه «یارانم کم شدند»، به اجبار، نویسندگی و کارگردانی آن را بر عهده گرفتم. دوباره یک سال و نیم برنامه متوقف شد و بعد در سال 74 طنزی به نام «شبکه خنده» در شبکه تهران راه انداختیم که دو سال روی آنتن بود. برنامه «سلام تهران» را سال 88 برای شبکه تهران بازی کردیم و از سال 89 تاکنون در شبکه جام جم مشغول اجرا هستیم.

کار تحقیقی علمی برای فرهنگ عامه انجام نمی شود .

 

** سیاست تلویزیون است که درباره اجرای ما تصمیم می گیرد و تعیین می کند که ما کجا فعالیت کنیم. البته من طی این سال ها در مجموعه های مختلفی همچون «میوه ممنوعه»، «غیر محرمانه» و «اشک ها و لبخندها» بازی کردم ولی آن نوع طنز «عبدلی و اوستا» را روی آنتن نداشتم. معتقدم اجرای این مجموعه کاری تخصصی است و متأسفانه شخصی نیست که کار تحقیقی علمی روی فرهنگ عامه نمایش انجام دهد. قرار است ۱۰ آیین را به شکل نمایش اجرا کنم و اکنون نمایش «نوروز و پیروز» را آماده اجرا برای حضور در جشنواره آیین های سنتی دارم. 5 سال کار تحقیقی برای بحث نوروز انجام دادم.

طرحی که مورد توجه قرار نگرفت .

 

از مسئولان رسانه ملی تقاضا نکردید که در شبکه های سراسری «عبدلی و اوستا» را اجرا کنید؟

** چرا در این باره طرح ارائه دادم ولی مورد توجه آن ها قرار نگرفت و یا با سیاست آن ها هم خوانی نداشت.

چگونگی شکل گیری عبدلی و اوستا

 

* شما و آقای «پارسی» زوج موفقی در اجرا بوده و هستید؛ این زوج موفق چگونه شکل گرفت؟

** از دوران دانشجویی یعنی سال های 53 و 54 دوستانم با من همراه شدند و گروهی را تشکیل دادیم این همکاری ها باعث موفقیتمان شد زیرا وقتی با یکدیگر 30 سال همکاری مستمر داشته باشیم با طرز کار و روحیه هم آشنا هستیم. آقای «پارسی» هم بازیگری تیزهوش است و در برابر حرف هایم عکس العمل نشان می دهد. ما بیش از 30 سال است با یکدیگر کار می کنیم و عمری را سپری کرده ایم تا این موفقیت حاصل شده است ما ابتدا «عبدلی و اوستا» را برای تلویزیون و سپس در سال 70 در رادیو در برنامه «صبح جمعه با شما» یک هفته در میان اجرا کردیم یک تیم زنده یاد «منوچهر نوذری» و دوستانشان بودند و تیم دیگر من و آقایان «پارسی»، «آذری» و «محبی» بودیم که کار بسیار جالب و رقابت بسیار سازنده و سالمی بود و هر دو گروه تلاش می کردیم کیفیت برنامه مان خوب باشد.

مهران مدیری راه ما را ادامه داد .

 

* نخستین باری که مقابل دوربین مجموعه «عبدلی و اوستا» رفتید آیا حس خاصی داشتید چون تا آن مقطع با دوربین و آن فضا آشنا نبودید؟

** چون در گذشته کار نمایش و صحنه ای انجام داده بودم و علاوه بر آن قبل از پیروزی انقلاب هم در تلویزیون بازی کرده بودم با دوربین مشکلی نداشتم. بعد از انقلاب میان پرده هایی با موضوع روز جامعه هم چون مسئله جنگ و بمب گذاری نوشتم و به صورت سیاه بازی ضبط کردم و بنیان نخستین میان پرده های تلویزیونی را من گذاشتم. در این میان پرده ها، من علاوه بر نویسندگی، کارگردانی و بازیگری هم می کردم. من نخستین فردی بودم که بنیان تروکاژها را در تلویزیون گذاشتم و مجموعه ای 52 قسمتی به نام «با زبان بی زبانی» ساختم که در این مجموعه برای نخستین بار اجسام صحبت می کردند و مسائل انسانی و صرفه جویی را بیان می کردند. بعد از انقلاب بنیان شوخی با تلویزیون را من گذاشتم و مجموعه ای ساختم که با انواع و اقسام برنامه های تلویزیونی شوخی می کردم البته ابتدا از برنامه خودمان شوخی را شروع کردم تا بتوانم با برنامه های دیگر شوخی کنم – می خندد – متأسفانه بعد از مدتی جلوی پخش آن گرفته شد و خوشبختانه بعدها چند گروه دیگر از جمله «مهران مدیری» آمد و «ساعت خوش» را پیرو راه ما ادامه داد.

رعایت خطوط قرمز

 

* متن هایی که برای مجموعه نوشتید بر چه اساسی بود و چه قدر در حین نگارش، خطوط قرمز را مدنظر داشتید؟

** سال 68 بیشتر اوقات متن ها را آقای «عبدالهی» می نوشت و ما بازی می کردیم. در سری دوم خودم نگارش و کارگردانی مجموعه را بر عهده داشتم و مسائل روز و مشکلات موجود را در قالب طنز بیان می کردم و غیر مستقیم به آن می پرداختیم. متأسفانه در آن مقطع با کمبود مواد غذایی رو به رو بودیم و احتکار وجود داشت که آن موضوع را به طنز می کشیدم. در تلویزیون همیشه خطوط قرمز وجود دارد و به ما خطوط را می گفتند تا چه حد است و ما هم تا جایی که امکان داشت، آن ها را رعایت می کردیم.

* «عبدلی» شخصیتی دوست داشتنی، ترسو و در عین حال زیرک، تیزبین، رک گو و رو راست بود و اوستای خسیس خود را دست می انداخت. می خواستم بدانم چگونه به این شخصیت رسیدید؟

** از روی نمایش سیاه بازی الگو گرفتیم. ما در نمایش سیاه بازی دو طبقه یعنی آدم خوب و بد داریم «عبدلی» همان سیاه، سیاه بازی است و جزو آدم خوب هاست و اوستا هم جزو ارباب ها و آدم های منفی است. این دو شخصیت در آیین ما وجود دارد یعنی تقابل بین خوبی و بدی به همین دلیل برای مردم ملموس بود و راحت جذب آن ها می شدند چون مشکلات خود را از زبان این دو می شنیدند و می دیدند. ما هم مسائل روز را دخیل قضیه کردیم تا مردم ارتباط بیشتری با آن برقرار کنند.

* بده بستان های شما و آقای «پارسی» ملموس درآمده بود؛ چقدر با یکدیگر در ارائه این دو شخصیت تمرین داشتید؟

** ما همیشه تمرین داشتیم تا کار انسجام داشته باشد و بر مبنای متن کار می کردیم و بداهه هم در کار داشتیم تا طنز کار بهتر شود ولی متن و خط اصلی را گمراه نمی کردیم. من و آقای «پارسی» سال ها با هم بده بستان و تمرین داشتیم و اگر بداهه حرف بزنم او هم جواب می دهد یا بالعکس، چون با روحیه هم آشنا هستیم – می خندد – همیشه حرف توی آستین داریم.

عبدلی به دنبال حق و حقیقت است .

* کمتر شخصیت های تلویزیونی هستند که بر دل مردم می نشینند و «عبدلی و اوستا» از این گروه شخصیت ها هستند. رمز موفقیت خود را در چه می دانید؟

** این دو شخصیت جزو نمایش های آیینی ما بودند و از دل آن بیرون آمده اند. همان طور که اشاره کردم عبدلی و اوستا بین خوبی و بدی جدال می کنند و برای مردم دوست داشتنی هستند تا دنیا دنیاست جدال میان آن ها وجود دارد – می خندد -«عبدلی» شخصیت خوب و اوستا بد است و در این جدال اوستاست که در بعضی مواقع بیدار می شود. در سیاه بازی شخصیت عبدلی یا همان سیاه، نماد توده افراد زجر کشیده، ستم دیده، آزادی، فریاد، عشق، محبت، دوست داشتن و راستی است. او از کسی نمی ترسد چون وابستگی زمینی ندارد به همین دلیل جز خدا از کسی هراسی ندارد و من به شخصیت عبدلی، صفت عارفی را که بذله گو است، می دهم، چون عارف مسلک ها وابستگی زمینی ندارند و دنبال حق و حقیقت هستند و دوست دارند بقیه انسان ها هم این گونه باشند. در کتاب اولم با نام «سیاه بازی از نگاه یک سیاه باز» که تنها کتاب درباره سیاه بازی است و در سال 74 منتشر شد اشاره ای به بعد عرفانی این شخصیت دارم. اعتقادم بر این است که تاریخچه سیاه بازی از زمانی شروع می شود که سیاه می گوید: می خواهم سیاه وش بشوم یعنی صورتم را سیاه می کنم و چشم پاک داشته باشم و در پی حق و حقیقت، راست گویی و صلح طلبی باشم. این شخصیت در کنار هر فردی قرار گیرد سخن راست را می گوید، حتی اگر به ضررش باشد. متأسفانه نسل جوان رغبتی به نمایش سیاه بازی نشان نمی دهد. البته مدیحه سرایی، نوع صدایی که در می آورد و حرکت های بدنی اش سخت است. خوشبختانه پسر کوچکم «امیر حسین» در حال حاضر تنها نماینده نسل جوان است که این نقش را بازی می کند.

* یکی از دغدغه های هنرمندان بیمه و امرار معاش است، شما مشکلی در این رابطه ندارید؟

** خیر من و گروهم از ابتدای فعالیتمان شغل دیگری هم داشتیم، من خودم بازنشسته مخابرات هستم، آقای «پارسی» بازنشسته آموزش و پرورش و دیگر دوستان هم هر کدام شغل دیگری دارند و سعی کردیم از شغل اصلی خود امرار معاش کنیم و بازیگری و کار هنری عشق ما باشد.

خواهش کردیم ولی پاسخی ندادند .

 

* از مسئولان که اندکی نسبت به هنرمندان با سابقه کشور هم چون شما که عمر خود را در راه هنر گذاشتید بی توجه هستند چه خواسته ای دارید؟

** آن ها خیلی نسبت به هنرمندان بی توجه هستند. ما بارها از آن ها خواهش کردیم و گفتیم می توانیم کلاس هایی برای نسل جوان بگذاریم و هنر سیاه بازی را به آن ها منتقل کنیم ولی پاسخی ندادند. معتقدم باید توجه بیشتری به این هنر شود و تحقیقات گسترده ای انجام گیرد و افرادی را که کار تحقیقی انجام می دهند، تشویق کنند. وزارت ارشاد نویسندگان را حمایت و برای آن ها سرمایه گذاری کند نه این که آن ها خودشان به دنبال ناشر بگردند. اسفند سال گذشته اعلام آمادگی کردم که نمایش «نوروز و پیروز» را در کشورهای هم جوار به اجرا بگذارم و آیین زیبای نوروزی مان را که دارای پشتوانه فرهنگی است به کشورهای هم جوار معرفی کنم ولی مورد بی توجهی قرار گرفتم. حتی هنگامی که از سران کشورهای هم جوار دعوت کرده بودند و در تالار وحدت بودند ما را برای اجرای نمایشمان دعوت نکردند.

* به طور حتم طی این چند دهه اجرای مجموعه طنز «عبدلی و اوستا» خاطراتی را با خود همراه دارید. اگر در پایان این گفت و گو سخنی باقی مانده است بفرمایید.

** به جرأت می توانم بگویم که همه مردم را دوست دارم و آن ها هستند که ما را سر پا نگه می دارند هر مکانی که می روم برخوردهای بسیار گرم و صمیمی آن هاست که ما را دلگرم می کند و می توانیم راه را ادامه دهیم و گرمی، محبت و استقبال مردم باعث می شود که ما هم خوب بازی کنیم.

 

 

instagram.com/tvnostalgia

 

منبع

 

کلیپی از مصاحبه سمیرا مخملباف با تلویزیون بی بی سی درباره فیلم پنج عصر


کلیپی از مصاحبه سمیرا مخملباف با تلویزیون بی بی سی درباره فیلم پنج عصر


مصاحبه ای با سینما آپارات


 


پنج عصر راوی پاره ای از زندگی  دختری است به نام نقره که آرزو دارد رییس جمهور شود. این فیلم که توسط سمیرا مخملباف کارگردان جوان سینمای ایران کارگردانی شده و بر اساس قصه یی از محسن مخملباف شکل یافته است در افغانستان فیلم برداری شده و زندگی دختر جوانی را به تصویر می کشد که هم راه پدر و زن برادرش زندگی می کند، زندگیی پر از سختی و مشکلات. و دربدری را به معنی واقعی کلمه به تصویر می کشد. خانواده ای که هر روز را در یک خرابه سپری می کند خرابه هایی که یاد آور جنگ های خانمان سوزی است که سرنوشت انسان افغانی را به اینجا کشانده است. 

بعد از باز گشت ثبات نسبی به افغانستان تعدادی فیلم از کارگردانان خارجی در این کشور فیلم برداری شد که همۀ آنها با تاثر از فضای حاکم در افغانستان دربدری ها و عواقب جنگ در کشور را به تصویر کشیده اند و اکثریت آنها مشکلات زنان در اجتماع ما را بیان می کنند. شاید یکی از علت های این همه توجه اتفاقاتی باشد که در زمان طالبان به وقوع پیوست و قیوداتی را که برای زن افغان وجود داشت به مراتب تشدید بخشید. 

در فیلم پنج عصر که نام آن از یکی از شعر های لورکا که در این فیلم قسمت هایی از آن خوانده می شود گرفته شده است .

نقره دختری است که با خانواده در بدرش در کابل زندگی می کند و با همان وضعیت ناهنجار زندگیش به مکتب می رود و آرزو دارد در آینده رییس جمهور شود. او خیلی دلش می خواهد رییس جمهورهای زن د نیا را بشناسد و بداند که چه حرف هایی برای گفتن دارند. اما در این زمینه فقط با نام بی نظیر بوتو روبرو می شود و نام دیگری را پیدا کرده نمی تواند. مخاطب از خلال این خواهش نقره و نتیجه ای که بدان می رسد در می یابد زن تنها در افغانستان به هر دلیلی دنبال تر از مردها حرکت نمی کند بلکه در دیگر کشورهای دنیا مقامی که شایسته اوست به او داده نشده و برای حل مشکلات زنان نیاز به بازبینی سرتاسری است. در افغانستان به دلیل زیر بناها و ساختار آن که بر اساس سنت ها و عقاید بومی و قبیله ای استوار است سالها جنگ و دربدری و حضور شش سالۀ طالبان زنان به حاشیه کشانده شدند. اما این مشکلات که در ممالک پیش رفته دنیا وجود نداشت و ندارد پس چرا بین زن و مرد تفاوت وجود دارد؟ کارگردان این سوال را با زیرکی در لایه های پنهان فیلم طرح کرده و مخاطب را وادار می کند به دنبال پاسخی برای این پرسش باشد.


حجم : 5.70mb


زمان فیلم : 00:11:10


فرمت : mp4


 


دانلود